زندگی به سبک قرآن

بایگانی

تجمّل گرایی در زندگی ِمسلمان ِایرانی

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ب.ظ

در این مختصر که حول سبک زندگی دینی و تجمّل سخن رانده شده است در بدو امر با تعریفِ حقیقت زندگی، جنس انسان را نه در حیوانیت بلکه در حیّ بررسی کرده و فصل اورا با استناد به وحی، متالّه می‌نامیم تا شاید بتوان جلوی خسارت‌های نظری و عملی‌ای که تا به حال عائد حیوان ناطق یا عیاش شده است، گرفته شود. ودر قسم آخِر، سبک زندگی دینی را با قیود لازمه تعریف کرده و به تعریف تجملّ به نحو انضمامی می‌پردازیم، تا بهتر بتوان عوامل گرایش به تجمل و نتایج مخرب آنرا توضیح داد.10 مصداق تجمل گرائی از دیگر مطالبی است که به ملموس کردن بحث کمک می‌کند. اینکه برای نجات از تجمّل باید به چه اندیشید چیزی است که در فصل آخر به آن اشاره شده است.
کلید واژه‌ها : سبک زندگی، مسلمان ایرانی، تجملّ گرائی، اسراف و تبذیر، تجمل در زندگی مسلمان

 دیروز به برکت تحمّل سختی‌های دلسوختگان ارزش‌ها، کمتر از سه قرن آقای عالم شدیم و برای حمل کلید کتاب خانه‌هایمان شترها را به اختیار می‌گرفتیم وامروز برای استفاده از کالاهای لوکس مسابقه‌ی دوی ماراتن گذاشته و در مسابقه پیامکی عدد مورد نظر خودرا به ناکجا آباد ارسال می‌کنیم.
به نظر می‌آید معنای هاع به حریص نزدیک‌تر باشد و آزمند به آب دریا! دیروز همه دنبال ما می‌دویدند و ریشه های جریان رنسانس را در اندیشه های مسلمانان متمدّن واکاوی می‌کردند. ولی امروز برای توضیح تِز دهه سیِ قرن بیستم به پُز دادن مشغولیم. برای آنکه به عقب افتادگی متهم نکنند و یا امّلیسم خطاب نشویم، یا به سبیل نیچه ای محتاجیم یا به ریش اوشوئی! حتی سبک گفتمان تو نیز برای معرّفی بخشی از شخصیتت مکفی است.
مبنا هرچه که باشد تو در قرن بیست و یک برای انتخاب سبک زندگی، گزینه های زیادی روی میز داری! لایف استایل توسط هر کسی و در هر زمانی مطرح شده باشد، چندان اهمّیت تاریخی و تئوریک ندارد، چرا که اندیشمندان ما مدت‌ها قبل از 1929 می‌دانستند که نهی موجود در روایت «ولا تَسالکوا مسالِک اعدائی فتکونوا اعدائی، کما هم اعدائی» (1) برای جلوگیری از گرفتن انگشتانت در بین دندانت در «یوم الحسرة» وارد شده است، نه از برای تنگ نظری!
به نظر می‌رسد سبک اندیشه ما نیز برای اندیشیدن به سبک خاصی نیاز دارد. چه وادادگی عجیبی قرن‌هاست بر ما مسلمانان شرمنده حکومت می‌کند. عده ای برای آنکه تو چگونه وچطور به موضوعی حتی فکر کنی، نود سال پیش طرحی داده‌اند و تو ناگزیری برای عقب نماندن از قافله بنویسی و تجمّل را برای نشان دادن هویّتت تمام و کمال صرف کنی.
بین خودمان باشد ولی این داستان روزی تمام خواهد شد. شب‌ها قبل از خواب کافی است گوش‌هایت را تیز کنی. من صدای شکسته شدن باقیماندهِ تمدّنِِِِ سراب گونه غرب را می‌شنوم. مگرچند قرن می‌توان این بشر را سرِکار گذاشت؟ تجملّ را نه از حیث صَرفی به لک از حیث عُرفی بر وزن تهوّع قرار دادم، تا بگویم یکی از نتایج گرایش به تجمّل، ازدیاد آزمندی است. بنده در بدو امر لازم دانستم انسان را تعریف کرده و منجی و یاور همیشگی عقل را (وحی و سنّت) محور قرار بدهم که مبادا سقوطی از پس ِسقوطی دیگر عائدمان بشود، و بگوییم وه! چه صعودی!
دین نه از شیک پوشی فرار می‌کند ونه از رهبانیت استقبال. درست است که با این همه رشد، هنوز فاصله زیادی تا قلّه های زیبایِ دین راه باقی است ولی با همه این کاستی‌ها دین هم برای آسایش تو واجد سبک است وهم برای آرامش تو سخن‌ها دارد. هم برای رنگ لباست و هم برای سبک جسارت! چرا که غالب «قل» های موجود در قرآن حرفی است برای همیشه!

بخش اول :سبک زندگی دینی

فصل اول - معنای حیّ یا زندگی:

حیّ در لغت به معنای زندگی است و حیات همان هستی و وجود است که در مقابل موت قرار دارد. حَیَوان نیز در اصل حیَیَان بوده که هر جنبده ذی روح را شامل می‌شود (2) واژه حیّ صفت مشبهه است که بر ثبات و دوام دلالت دارد و از نظر مفهوم گفتار مفسران در تعریف آن مختلف است. مرحوم امین الاسلام طبرسی می‌گوید: «حیّ کسی است که محال نباشد در پرتو وصف حیات، دانا و توانا باشد و می‌توان گفت حیّ کسی است که هرگاه مدرکات را بیابد آن‌ها را درک کند» استاد علامه طباطبائی رحمة الله علیه می‌فرماید: «حیات نحوه ای وجود است که علم و قدرتاز آن ناشی می‌شود همانگونه که خود وجود، بسیط و مشکّک است حیات نیز که نحوه وجود است امری بسیط و دارای مراتب است. مراتب ضعیف آن در نبات، متوسط آن در در حیوان و مراتب قوی آن در انسان و فرشته است تا برسد به حیات مطلق که از آن خدای سبحان است.»(3)
پس با این مبنا معنای حیات تا حدودی معلوم گردید. از مسائل لغوی و فلسفی که بگذریم زندگی و معنای زندگی در مورد انسان امری مبهم نیست که بخواهیم از تعابیری مثل «معمای زندگی» و «راز زندگی» استفاده کنیم. حقیقت حیات و زیستن در مورد انسان به عنوان موجودی ذی شعور بهتر است با حقیقت او که فطرت است گره بخورد. یعنی حیات و معنای زندگی را با ترازوی بندگی فطرت بسنجیم.

فصل دوم- انسان با فصل مُتالّه یا مُتجمّل:

در مبادی معرفت شناختی اگر بخواهیم حول محور حس و تجربه گردش کنیم، با تحقیر عدالت، آزادی و تنزّل اصول اخلاقی مواجه خواهیم شد. در حالی که هیچ کس تحقیر را دوست ندارد واینجاست که انسان حیوان ناطق، اقتصادی، سیاسی، عیاش، و یا متجمّل تعریف خواهد شد. به نظر می‌رسد طبق ده‌ها دلیل معقول، اسناد تاریخی و وضعیت اسفبار بشر امروزی، بهتر بود گذشتگان به همه اعلام می‌کردند که تاریخ ِانقضای این تعاریف به سر آمده است. با توجه به تعریف حیات و عدم نابودی انسان، جنس تعریف که حیوان باشد مردود خواهد بودو مورد جایگزین را حیّ می‌گذاریم. روح انسان که جنبه اصلی او را تأمین می‌کند، زنده ای است که هرگز نمی‌میرد. با مرگ تن نه جنس او از دست می‌رود و نه تغییر جنسیت صورت می‌گیرد. واما فصل ممیز انسان، در فرهنگ قرآن، ناشی از تالّه او یعنی خداخواهی مسبوق به خداشناسی است. تمایز انسان از دیگر جانداران در سخن گوئی او خلاصه نمی‌شود، که سخن از ناطقیت به عنوان فصل ممیز مطرح باشد، زیرا وجود آدمی در دو قلمرو عقل نظری و عملی گسترده بوده وهمه گزارشات و گرایشات او روبه خداست. اضطراب بشر امروزی نه باشراب سرخ آرام شدنی است و نه با قرص‌های آرام بخش! نسخه پیشنهادی «ألا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئن‌ُّالْقُلُوب» (رعد 28) است که با حداقل 2 تأکید ادبی، سخن از میل به هستی محض او دارد، تا روح نامحدودش آرام گیرد. امر محدود قابلیت ارضای نامحدود را ندارد. باروابط گستاخانه و گسیخته جنسی، روح بشر امروزی پریشان‌تر می‌شود. بهتر است باهمه موضوعاتی که تصویب شده است بازگردیم. متاّله (خداخواهی مسبوق به خداشناسی) فصل دقیق‌تری برای انسان است. نطق لازم است ولی کافی نیست. اهل ابتکار، سیاست، خطابه و صنعت هم که باشیم ولی وقتی همه این‌ها در خدمت هوای نفس قرار گرفت، تعبیر قرآن «انعام»، «بهیمه» و «شیطان» است. ممکن است ظاهراً «توحید افعالی» تدریس کنیم ولی اگر در خدمت هوای نفس شد، مصداق «بَلْ هُمْ أَضَل» (اعراف 179) قرار بگیریم. فلاسفه و روانشناسان ملحدی که عالماًعامداًحیات انسان را در حیوانیت اوخلاصه کرده و تأله او را فقط با اقتصاد و مصرف گرائی می‌سنجند، چگونه می‌خواهند برای روح پژمرد ه ای که برای بشر امروزی ساخته‌اند، نسخه درمان بیابند. انسان با چیزی غیر از توحید آرام نمی‌گیرد وهرگونه غبار غیریت پذیری (کفر، شرک، تثلیث، ثنویت و...)با غیرت ِخدا خواهی او منافات دارد. فطرت را با بندگی باید پاسخ داد نه با بردگی! با همه به اصطلاح پیشرفت‌های ظاهری باید بازگردیم و جای انسان و خدا را عوض کنیم. انسان خلیفه خداست نه بلعکس! او در همه جا حضور دارد نه فقط در گوشه کلیسا و مسجد. میزان عقل ناقص ما نیست. در این میان چه کسی می‌تواند فاصله میان 2 گزاره «حیّ متاله» را با بَطَر (طغیان و سرکشی) و زُخرف (ظاهر آراسته) درک کند؟ بسیاری حیات متالهانه فطری خود را زیر خاک‌های تیره و ظلمانی جهل و هوس مدفون کرده و بار دیگر ماجرای زنده به گور کردن اعراب جاهلی را إحیا کرده‌اند. می‌توان صدها مصداق برای عوارض تغییر تعریف انسان ارائه داد. سقط میلیون‌ها جنین و سوپ پرطرفدارگیاهی به همراه گوشت نوزاد در ایالت کانتون چین را چگونه می‌توان بررسی کرد؟
بهشت با همه زیبائی‌اش قرار بود زیر پای مادر جای گیردولی وضعیت زن امروزی را به شکلی در آورده‌اند که گوئی حیوان ماده ای است که هدف خلقتش إرضای جنسی حیوانات نر است و بس! این کجا و آن کجا؟ (4)

فصل سوم -نتایج دین در زندگی:

در اینجا وقتی صحبت از دین می‌کنیم اولاً نه آنرا زائیده ترس، بزدلی و ترس می‌دانیم که با رعد و برقی به پناهگاه پناه ببریم و از ترس تکرار زلزله بم! دیندار باقی بمانیم و با دین مداری حاکمان و قدرتمندان خوشحال شویم. ثانیاً نه منشأ آنرا جهل می‌دانیم که دوباره بخواهیم بساط خدای طوفان، باران، رقص و زاد و ولد را پهن کرده و با پیشرفت! به اصطلاح سریع علم آن سفره را جمع کنیم. نه اندیشه های راسل را بی دلیل رد می‌کنیم و نه به آگوست کنت و اسپنسر بی اعتنایی می‌کنیم. برخی اسقف‌های مسیحی با استعمار و چپاول مردم و تسلط بر زمین‌های کشاورزی و سوزاندن دانشمندان خود آبروی دین را بردندو در اعتراض به ایشان جواب دادند: «این سرنوشت محتومی است که خدا برای شما خواسته بودو این دستور دینی است که شما ناچار به پذیرش آن هستید» (5) خیر! فرضیه «دین، عامل استعمار» با زندگی سراسر مبارزه و جهاد پیامبران و پیشوایان دینی سنخیتی ندارد. خلاصه آنکه قرآن، مهم‌ترین و اصیل‌ترین منشأ دین را فطرت پاک انسانی می داندکه این أعم از فطرت دل، فطرت عقل یا معرفت حصولی است و درک آن با عقل نظری و عملی فراهم است. (6) این همه آن چیزی است که به عنوان منشأ دین مطرح است. در این قسمت به مختصری از نتایج دین در زندگی اشاره می‌شود.

1-آرامش:

لطافت از این واژه می‌بارد. آرامش گمشده بشر امروزی است. پدران ما با وجودکمبود وسایل آسایشی در آرامش زیادی غوطه ور بودند که البته باید آنرا چشید تا فهمید. امروزه جای آرامش را آسایش گرفته است. وقتی همه تمرکز بر روی مضاف کردن وسایل بلا استفاده زندگی باشد، قطعا آرامش رخت خواهد بست. تنوع طلبی و کثرت گرائی نه تنها تاثیر سوءدر جسم دارد، بلکه آرامش تو را نیز لگد مال می‌کند. کمترین تأثیر دعا و مناجاتِ با خدا آرامش است. دین آرامش حقیقی را نه در رمّان و مو سیقی می‌داند و نه در آب جو و رقّاصی! بلکه اولا ًسخنش در رفع رذائل است یعنی تخلیه و بعد آرام آرام با بندگی و خدا خواهی چنان آرامشی به تو هدیه می‌دهد که دنیا و مافی‌ها را با آن تعویض نخواهی کرد، چه رسد به لذتی که از تعویض سالیانه مبلمان منزل نصیبمان می‌شود.

2-عشق:

عشق از عشقه می‌آید به معنای میل مفرط. عَشَقَه نام گیاهی است که هر گاه دور درختی بپیچد آب آنرا می‌خورد، در نتیجه گیاه زرد شده و کم کم می‌خشکد. ولی در اصطلاح مرتبه عالی محبت است. عشق با هوس فاصه زیادی دارد. شاید بیشتر از فاصله آسمان تا زمین. منشأعشق کاذب که از توحید فاصله گرفته است، شهوت و امیال جنسی است که موجب تسلط نفس امّاره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله می‌گردد؛ و این یعنی معشوق را برای خود خواستن (نه به خاطر خدا بنده را خواستن) تا حداکثر تمتّع حاصل گردد؛ و از اینجا خشونت و خیانت آغاز می‌گردد. وصال مساوق است با دفن (7). عشق به هرچیزی ممکن است، مثلاً میل مفرط به گوشی موبایلی که حتی 1 دقیقه دوری آنرا نمی‌توانی تحمّل کنی! ولی ما در اینجا صحبت از حقیقت عشق می‌کنیم. عشقی که از عمل به گزاره های وحیانی غلیان پیدا می‌کند، موجبات آرامش تو را فراهم می‌کند اولا، ًو تو را در سختی‌ها رها نمی‌کند ثانیا ً. وقتی 3 روز، روزه می‌گیری و هر 3 روز، افطارت را به خاطر عشقی که خداوند در وجودت نسبت به مسکین و یتیم و اسیر (الانسان 8) گذارده، مشتاقانه در راه خدا هدیه می‌دهی، جا دارد که خداوند از بهشت برایت غذائی بیاورد. این‌ها واقعیاتی است از سادگی و عشق بازی با خداوند سبحان؛ و حالا پیدا کن جای تجمّل گرائی رادر این میان!

3-قناعت:

ما اکنون در حضور آیت الله در اتاقی 2×2 هستیم. اینجا نجف، شهری است که از لحاظ جغرافیائی یکی از بدترین مناطق کویری عراق است. در پیچ یکی از کوچه های تنگ نجف مسکن محقر آیة الله خمینی قرار دارد. این‌ها گزارش خبرنگار روزنامه لوموند فرانسه است از منزل رهبر ایران. دین در مورد دنیا نه تو را به حرص و ولع می کشاندکه با هکتارها ویلا هم آرام نشوی و نه به خوردن یک خرمادر سال تشویق می‌کند که روی میخ دراز بکشی! بهترین گزینه اعتدال است.

4-اخلاق کریمه:

سعادت فردی و اجتماعی انسان در گروپاک سازی وتهذیب نفس از آلودگی‌ها و آراستن آن به فضائل اخلاقی است. اهمیت این نکته در این است که آخرین پیامبر خدا وظیفه اساسی‌اش تزکیه نفوس انسان‌ها و ترویج اخلاق کریمه است. (8) واقعه زیراز اثرات آن است.
«خارج شهر به هم برخورد کردند. معلوم شد یکی مسلمان است و دیگری اهل کتاب! توافق شد که چون در مقداری از مسافت راهشان یکی است، باهم به مصاحبت بپردازند. این مصاحبت با صمیمیت همراه بود. وقتی برسر 2 راهی رسیدند مرد کتابی از همراهی همسفرش تعجب کرد که به سمت کوفه نمی‌رود و ا و را همراهی می‌کند. با تعجب پرسید:چرا از این طرف؟ پاسخ شنید:پیغمبر ما فرموده اندهرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت می‌کنند، حقیّ بر یکدیگر پیدا می‌کنند، اکنون تو بر من حقیّ پیدا کردی و من می خوهم این حق را بامشایعت تو ادا کرده و به راه خود ادامه دهم» (9) این کلام خلیفه وقت امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که شمع بیت المال را نیز در وقت خودش خاموش می‌کرد تا مبادا اسراف شود!...سرانجام کتابی با این حرکت مولامسلمان شد.

5-دل سوزی:

پیرمرد وقتی صدای بچه گربه ای را شنید که در گودال افتاده آرام و قرار نداشت. دستور داد بچه گربه را با هر هزینه و قیمتی که هست از گودال خارج کردند. حالا او آرام شده است. شاگردش استاد مطهری رحمة الله علیه می‌فرمود، گفته های استاد من برای صدسال دیگر است. او علامه طباطبائی رحمة الله علیه أعجوبه ای است در قرآن و عرفان وبرهان.
وقتی به برنامه ای جامع پایبند باشی دلت حتی برای بچه گربه‌ی، افتاده در گودال نیز می‌سوزد، چه برسد به انسان هائی که در قفس‌های فلزی خیابان‌های ارشلیم درحال خرید فروش هستند. چه جاهلیت مدرنی در پیش است. وقتی می‌خوانی 2=1 یعنی می‌توانی دیندار نباشی ولی با یک تیر در دادگاه هم مادر را بُکشی و هم جنین مادر را. بماند که هیچ ریاضیدانی باور نمی‌کرد که روزی این معادله مصداق خارجی داشته باشد و درست ازآب درآید!

6-اعتدال:

فکرش را هم نمی‌کرد که ایشان برای قبول میهمانی شرط و شروط بگذارند. اول اینکه از خارج منزل چیزی برایم نیاوری. دوم، هرچه در منزل هست همان ما را بس است و سوم خانواده‌ات را به زحمت نیندازی. چه کسی بهتر از امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌تواند سبک زندگی دینی را در موضوع «میهمانی» به ما بیاموزاند؟ این در حالی است که من احساس حقارت می‌کنم اگر کمتر از چهار نوع غذا سر سفره‌ام نباشد. به نظر می‌آید وقت آن رسیده است که درمسلمانی ام شک کنم!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۱
محمد صالحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی